تقسیمبندی کارآفرینان چگونه است؟/ کدام نوع کارآفرینی را انتخاب کنیم؟
برای ورود به دنیای کارآفرینی بهتر است اول با انواع کارآفرینان و استراتژی آنها آشنا شویم تا بتوانیم به موفقیت برسیم.
بیشتر افراد میخواهند کسبوکار خود را راهاندازی کنند. اما، در مورد اینکه برای چه کاری مناسب هستند به مشکل برمیخورند. آنان از خودشان میپرسند که کدام نوع کارآفرینی را باید انتخاب کنم؟ پاسخ آن است که برای تصمیمگیری در این مورد، کارآفرین باید ترکیبی از خصوصیات شخصی و فرصتهای قابل دسترسی را مورد ملاحظه قرار دهد. برای درک بیشتر با ما همراه باشید.
انواع کارآفرینان
- کارآفرینان شومپیتری (نوآور)
- کارآفرینان کرزنری (هوشیار)
- کارآفرینان پیشرو
- افراد مقلد
- تقلیدکننده اقتباسی
- توسعهدهنده گوشه بازار
- دنبالهرو
- دنبالهرو اقتباسکننده
اقتصاددانان معمولا کارآفرینان را به دو گروه کارآفرینان خلاق یا شومپیتری و کارآفرینان هشیار یا کریزنری که نسبت به نیروهای بازار واکنش نشان میدهند، تقسیم میکنند.
کارآفرینان شومپیتری (نوآور)
کارآفرینان تنها به نیروهای بازار (عرضه و تقاضا) واکنش نشان نمیدهند، بلکه آنان افرادی خلاق و پیشگام هستند. ژوزف شومپیتر (۱۹۵۰-۱۸۸۳) که به او لقب پدر کارآفرینی دادهاند، برای نخستینبار، این مسئله را در کتاب «نظریه توسعه اقتصادی» بیان نمود. شومپیتر اشاره کرد که کارآفرینان موتور محرکه اصلی تحول اقتصادی هستند. آنان نوآورانی هستند که کالاها و روشهای جدید تولید را ارائه میکنند. آنان بازارها و منابع جدید را پیدا میکنند و انواع جدیدی از سازمانهای صنعتی را بهوجود میآورند. در واقع فرد کارآفرین که شومپیتر از آن صحبت میکند، یک نوآور و پیشرو است که محصولات و روشهای جدید انجام کارها را ارائه مینماید. او تاکید میکند، کارکرد اصلی کارآفرینان، نوآوری است. طبق گفته شومپیتر، این نوآوری است که کارآفرینان را از دیگران متمایز میکند.
نوآوری از دیدگاه شوپیتر
شومپیتر ادعا میکند کارآفرینان نوآوری را از طریق موارد زیر انجام میدهند:
- معرفی و ارائه خدمات و کالاهای جدید
- روشهای تولید جدید یا بهکارگیری یک شیوه جدید برای تولید یک محصول قدیمی
- گشایش و ایجاد بازارهای جدید (برای یک محصول جدید)
- یافتن منابع اولیه جدید
- ایجاد انواع جدید سازمانهای صنعتی یا ایجاد یک ساختار جدید برای یک صنعت موجود
کارآفرینان کرزنری (هوشیار)
طبق گفته کریزنر ، هشیار بودن نسبت به فرصتها، ویژگی متمایز کننده افراد کارآفرین از دیگران است. کارآفرینان چیزهایی را در بازار تشخیص میدهند که دیگران به آنها پی نمیبرند و این فرصتهایی را برای آنان فراهم میکند تا از آنها بهرهبرداری کنند. این هشیاری، در افرادی که در آن زمینه، دارای تخصص هستند و آنهایی که بهصورت فعال در جستجوی فرصتها هستند بیشتر است .
تفاوتهای شومپیتر و کرزنر
همچنین کریزنر در رابطه با فرصتهای کارآفرینانه، اعتقاد دارد که وجود فرصتها، تنها نیازمند نگرشها و برداشتهای متفاوت نسبت به اطلاعات موجود است و بر خلاف ایشان، شومپیتر عقیده داشت که اطلاعات جدید، بهمنظور تشریح وجود فرصتهای کارآفرینانه، بسیار مهم هستند.
از طرفی، فرصتهای کرزنری، حاصل نیروی تعادلی هستند، بدین معنی که کارآفرینی کرزنری، اقتصاد را به حالت تعادل نزدیک میکند؛ بنابراین، فرصتهای کرزنری، باعث اصلاح و تقویت روشهایی میشوند که از قبل برای انجام امور ایجاده شدهاند؛ در حالی که فرصتهای شوپیتری، از نیروی عدم تعادل، ناشی شده و باعث میشود تا کارآفرینی شومپیتری، یک فعالیت عدم تعادلی باشد و در واقع، فرصتهای شومپیتری باعث دگرگون شدن سیستم موجود میشود.
بررسیها نشان میدهد که اکثر فرصتهای کارآفرینی، کرزنری هستند؛ زیرا بسیاری از فرصتها در چارچوب روشهای از پیش ایجاد شده برای انجام امور، عملی میشوند.
در ادامه نیز برخی از تفاوتهای دیگر فرصتهای کرزنری و شومپیتری، نسبت به هم احصاء شده است:
- فرصتهای شومپیتری نوآورانه است و دانش موجود را کنار میگذارند؛
- فرصتهای کرزنری چندان نوآورانه نبوده و تقلیدی از اشکال سازمانی موجودند؛
- ریسک فرصتهای شومپیتری، بیشتر از کریزنری است؛
- فرصتهای کرزنری، شامل تشخیص فرصت، عمدتا از طریق فرآیندهای کشف هستند. در حالی که فرصتهای شومپیتری، شامل خلق دانش جدید به همراه تشخیص آن است؛
- فرصتهای کرزنری، متداولتر و فرصتهای شومپیتری، کمیاب است
- فرصتهای کرزنری از این جهت پدیدار میشوند که تصمیمگیرندگان قبلی اشتباهاتی مرتکب شدهاند و در نتیجه کمبودها یا مازادهایی بهوجود میآید
یک تقسیمبندی دیگر کارآفرینان را به دو گروه (پیشهوران و فرصتطلبها) تقسیم میکند. پیشهوران معمولا زمینه کار صنعتی دارند و تجربیات مدیریتی و آموزشی اندکی دارند. آنان کارهای فنی را ترجیح میدهند و انگیزه آنان عمدتا تمایل داشتن به یک زندگی راحتتر است. برعکس، فرصتطلبها سطح تحصیلات بالاتری دارند و از چالشهای مدیریتی استقبال میکنند.
* نکته: البته این تقسیمبندیها برای کسی که به فکر راهاندازی کسبوکار است کاربرد عملی چندانی ندارد. در نتیجه تقسیمبندی دیگری در زیر ارائه شده که برای افرادی که در فکر ورود به بازار و بهرهبرداری از فرصتها هستند مفید است.
کارآفرینان پیشرو
استراتژی: "ایجاد ارزش جدید"
کارآفرینان پیشرو افرادی هستند که محصولات و خدمات جدیدی را عرضه میکنند. برای آنکه پیشرو باشید باید:
- مهارتهایی همچون ساخت محصول جدید یا بهوجود آوردن بازاری که تا بیش از این وجود نداشته است داشته باشید
- باید مهارت غلبه بر موانع تجاری را نیز داشته باشید
- باید با مشتریان بالقوه ارتباط برقرار کنید و از آنچه که برای موفقیت محصول یا خدمت جدید لازم است آگاه باشید
- مذاکره با مشتریان و توزیعکنندگان را نیز نباید فراموش کنید. در این فرآیندها اطلاعاتی بهدست خواهید آورد که با استفاده از آنها میتوانید تصمیمات درست و قیمتگذاری هوشمندانه انجام دهید. یعنی یاد میگیرید بین عرضه و تقاضا تعادل برقرار کنید
- باید اعتبار مناسبی کسب کنید تا مشتری یقین حاصل کند که محصول شما قابل اطمینان است. لازمه این امر وجود کنترلهای کیفی و استانداردها و روشهایی است که رعایت پیمانها و اجرای آنها را تضمین نماید
- هنگامی که پیشرو بودن را انتخاب میکنید باید یک مدل کسبوکار جدید تهیه کنید. این مدل از آزمون و خطا بهوجود میآید (توجه داشته باشید که مدل کسبوکار به محیطی که کسبوکار در آن فعالیت میکند بسیار وابسته است)
- افراد پیشرو اغلب دارای مهارتهای متعدد هستند. آنان با استفاده از این مهارتها میتوانند از عهده تنوع فنی و پیش نیازهای تجاری بربیایند. افراد پیشروی که دارای مهارتهای متعدد نیستند، فرصتهایی را برای افرادی که بهعنوان شریک وارد میشوند فراهم میکنند. بهعنوان مثال: فردی که نوآوری فنی دارد، میتواند با کسی که دارای مهارتهای تجاری است شراکت کند. در این حالت دیگر با یک کارآفرین سر و کار نداریم، بلکه با یک تیم کارآفرین سر و کار داریم.
قابل ذکر است که پیشرو میتواند در هر مرحله از چرخه عمر محصول یک بازار جدید بهوجود بیاورد.
افراد مقلد
نکتهای که در این خصوص وجود دارد این است که با توجه به اجزای تعریف کارآفرینی از جمله نوآوری، در نتیجه نمیتوان کاری که شامل تقلید کامل از آنچه که قبلا انجام شده باشد را کارآفرینی دانست و در حقیقت باید ترکیب مجدد منابع در یک شکل جدید را نیز در بربگیرد. ازاینرو، هر چند ممکن است بعضی افراد تقلید را کارآفرینی بدانند ولی با تعریف کارآفرینی همخوانی ندارد. در ادامه توضیحات بیشتری ارائه شده است.
استراتژی: "تقلید محض"
- کسبوکارهایی که افراد مقلد راهاندازی میکنند چیز جدیدی در خود ندارد
- آنان روی یک مدل کسبوکار قدیمی و احتمالا مستقیما از روی مدل کسبوکار فرد پیشرو نسخه برداری میکنند
- بیشتر مقلدین کارکنان سابق شرکتها هستند که از دانشی که در شغل قبلی خود فرا گرفتهاند برای جدا شدن و ایجاد شرکت خودشان استفاده میکنند
مزایای مقلد بودن
- کاهش هزینه، زمان و عدم اطمینانی است که با ایجاد ایده کسبوکار همراه است
- همه کارها قبلا انجام گرفته و شما صرفا آن چه را که پیش از این انجام گرفته نسخه برداری میکنید
- وقتی یک کارآفرین پیشرو بازار را برای پذیرش محصول یا خدمت آموزش داده باشد، مقلد میتواند از موج فزاینده تقاضا که با آغاز خرید محصول توسط مشتریان بیشتر اتفاق میافتد بهرهبرداری کند. در این حالت کارآفرینان پیشرو موجی را ایجاد کردهاند که میتوانید بر آن سوار شوید
مشکل اصلی تقلید، ظرفیت حمل بار است. تعداد زیاد مقلدانی که برای کسب سود وارد بازار میشوند سبب ازدحام در بازار میشود و شما را برای انجام کاری که کسبوکارهای دیگر دقیقا همانند آن را انجام میدهند به زحمت خواهد انداخت. برای رقابت، شکست نخوردن و بهطور کلی اجتناب از این موقعیت باید از نرخ رشد تقاضا در مقایسه با نرخ رشد عرضه آگاه باشید.
اگر میخواهید به بازاری که یک محصول یا خدمت جاافتاده در آن وجود دارد وارد شوید، باید رشد آتی آن در بازار و سهولت ورود دیگران به آن را درنظر بگیرید. مقلدی که تغییرات بازار را که احتمالا بهخاطر افزایش تقاضا رخ داده تشخیص میدهد میتواند اقدام مناسبی انجام دهد. این فرد مقلد میتواند بر موج سوار شود. با وجود اینکه تقلید از استراتژیهایی است که کمترین نوآوری را دربر دارد، اما در صورتیکه زمان ورود با دوره رشد مصادف باشد این استراتژی میتواند بسیار موفقیتآمیز باشد. اگر رشدی وجود نداشته باشد، ممکن است کارآفرین در رقابت با شرکتهای موجود به زحمت بیافتد.
تقلید در مورد محصولات و صنایعی که در مراحل اولیه رشد چرخه عمر محصول هستند به خوبی جواب میدهد. در طی این دوره تقاضا به سرعت در حال افزایش است و این امکان برای عرضهکنندگان جدید فراهم است تا وارد بازار شده و تقاضا را بهدست آورند. البته هر چه زودتر وارد شوید اطلاعات قابل دسترسی کمتر خواهد بود. به همین دلیل ممکن است در مورد برخی از مسائل با عدماطمینان مواجه شوید. این عدماطمینان برنامهریزی بازار و مالی را با دشواری مواجه میسازد.
ورود به بازار در مرحله بلوغ چند مزیت دارد
- یکی از بزرگترین مزیتهای این کار آن است که در این مرحله اطلاعات را بهراحتی میتوان بهدست آورد. این کار برنامهریزی را سادهتر میکند. به خصوص برای کارآفرینانی که تحقیقات انجام داده یا در صنعت و ساختار هزینههای آن دارای تجربه باشند احتمال بهوجود آمدن هزینههای پیشبینی نشده کمتر است.
- در طی مرحله بلوغ تکنیکهای تولید بهخوبی شناخته شده است و پی بردن به این که چه ماشینآلاتی مورد نیاز است و راهاندازی و خرید آنها چقدر هزینه در بردارد و چه تعداد نیروی انسانی مورد نیاز بوده و هزینههای مرتبط با این نیروها چقدر هست آسان است. چنین اطمینانی پیشبینی را سادهتر کرده و احتمال شکست را کاهش میدهد.
- مزیتهای بازار بالغ بیش از معایبی مثل وجود رقبای با تجربه و جا افتاده است. یک بازار بالغ در حالت ثبات قرار دارد. البته وقتی بازار رشد نداشته باشد، کارآفرینان مجبورند برای سهم بازار با رقبای قدرتمندی مبارزه کنند. جای تعجب نیست که در مرحله بلوغ چرخه عمر نرخ شکست بسیار بالاست.
- هنگامی که بازار مرحله رشد را طی میکند تقلید از یک محصول بالغ بهخوبی جواب میدهد. در این دوره ظرفیت حمل بازار افزایش مییابد و این امر سبب کاهش شدید رقابت میگردد و مشتریان بیشتری را میتوان بهدست آورد. پرسش آن است که چگونه باید به این افزایش تقاضا پی برد. برای این کار باید از بازار آگاهی کسب نمود. معمولا فروشندگان در موقعیت مناسبی برای پی بردن به این روند قرار دارند.
یک استراتژی موفقیتآمیز رایج در تقلید، استفاده از یک ایده مناسب در بازار یا منطقه جدیدی است که تولیدکننده جاافتادهای در آن وجود ندارد.
دریافت امتیاز نیز یک شکل رایج از تقلید است. وقتی امتیاز گیرنده یک حق امتیاز ویژه دریافت میکند، از اثر جار زدن (باخبر شدن دیگران از فرصت و استفاده از آن) پیشگیری میشود. اما مشکل در آن است که محدود بودن اندازه ناحیهای که در اختیار امتیاز گیرنده قرار گرفته است، رشد آینده کسبوکار را محدود میکند. بدون وجود حمایت از فعالیت در ناحیه تحت امتیاز، با دیگر دارندگان امتیاز به مشکل برخورد خواهید کرد. یک ناحیه، یک گوشه بازار است که از نظر جغرافیایی مشخص گردیده و همانند گوشه بازارهای دیگر باید اطمینان پیدا کنیدکه این گوشه بازار ظرفیت حمل کافی برای موفقیت کسب و کار شما را دارد.
بهترین حالت، مرحله رشد است که در آن، رشد تقاضا سبب افزایش عرضهکنندگان میگردد. در صورتی که بازار دچار ازدحام گردد، به خصوص در مرحله بلوغ، خطر عرضه بیش از را بهدنبال دارد.
تقلیدکننده اقتباسی
استراتژی: "خدمات بهتر، کاهش هزینهها و قیمت پایینتر و…"
در صورتی که مزیت رقابتی داشته باشید، بهعنوان مثال وقتی از نظر توزیع یا رقابت دارای نقاط قوتی باشید که پیشرو فاقد آن است، تقلید مناسب است. این مسئله بهویژه هنگامی که بازار در حال رشد نباشد اهمیت پیدا میکند، چون نیاز به یک مزیت رقابتی دارید تا بقای خود را حفظ کنید در این صورت باید مدل کسبوکارتان را عوض کنید و یک استراتژی مناسب اتخاذ نمایید که هم به توسعه بازار جدید و کاهش هزینهها کمک کند و هم از طریق افزایش کیفیت یا افزودن بر ویژگیهای محصول بر ارزش بیفزاید.
یک مقلد اقتباسکننده مدل کسبوکار موجود را برمیگزیند و تغییراتی در آن میدهد. مثلا تکنولوژی جدیدی به آن اضافه میکند و فرآیندهای تولید یا محصولات را تغییر میدهد.
روش ریچارد برانسون (Richard Branson) یکی از روشهای تقلید اقتباسی است. زمانی که برانسون شرکت ویرجین ایرلاینز (Virgin Airlines) را تاسیس کرد، صنعت خطوط هوایی کاملا جا افتاده بود. اما او تلاش کرد تا خدمات بهتری را ارائه کند. وقتی او وارد بازار موسیقی شد، این صنعت جاافتاده بود. اما، برانسون با استراتژی کاهش هزینه به رقابت کردن پرداخت.
موفقیتهای مستمر شرکت ژاپنی ماتسوشیتا و کسبوکار آن بر اساس همین استراتژی قرار دارد. این شرکت به رقبای خود اجازه میدهد تا محصولات جدیدی ارائه کنند. هنگامی که ثابت شد محصول توسط مصرفکنندگان مورد پذیرش قرار گرفته، این شرکت شروع به تولید مقادیر انبوهی از محصولات بهبود یافته با قیمت پایینتر مینماید.
توسعهدهنده گوشه بازار
استراتژی: "تمرکز"
یک استراتژی برای کارآفرینانی که اقتباس میکنند بهوجود آوردن گوشه بازار است. از این طریق بخشی از اجتماع را میتوان یافت که متقاضی ویژگیهایی از محصول هستند که افراد دیگر بازار خواهان آن نیستند. به این ترتیب ایده اولیه با انجام برخی تغییرات نیاز گوشه بازار جدیدی را برآورده میکند. به این ترتیب یک گوشه بازار جدید برای یک خدمت یا محصول جاافتاده ایجاد میگردد. در صورتی که گوشه بازار آن قدر بزرگ باشد که از کسبوکار پشتیبانی کند (یعنی به تعداد کافی از مشتریان بالقوه که خواهان این نوع محصول هستند وجود داشته باشند) این استراتژی میتواند سودآور باشد.
فرصت دنبال کردن این استراتژی زمانی رخ میدهد که بازار رشد میکند و گوشه بازارهای جدیدی بهوجود میآیند. هنگامی که بازار بالغ است ولی از درون در حال تغییر است نیز این گوشه بازارها ایجاد میگردند. این تغییر درونی به علت تغییر در سلیقهها و آگاهی از آن چه مشتریان از تولیدکنندگان میخواهند اتفاق میافتد. تغییر در تکنولوژی نیز تکامل درونی گوشه بازار را تحت تاثیر قرار میدهند.
شما میتوانید تا ظاهر شدن گوشه بازار صبر کنید یا این که خودتان برای ایجاد یک گوشه بازار اقدام کنید. برای این کار باید در بازاری که در آن ارزشهای مشتریان موجود تامین نمیشود، دنبال فرصتها باشید یا این که ترکیب جدیدی از ارزشهای محصول یا یک ترکیب بازار کاملا جدید ایجاد کنید.
بهرین حالت مرحله رشد است که گوشه بازار به اندازه کافی بزرگ میشود و اطلاعات مصرفکنندگان آشکار میگردد. در بازارهای بالغی که ذائقهها و تکنولوژی در حال تغییر است نیز امکانپذیر است.
دنبالهرو
استراتژی: "تقلید"
فرد دنبالهرو از این نظر که وارد یک صنعت جا افتاده میگردد، همانند مقلد است. مقلد کسبوکاری را به تقلید از پیشرو راهاندازی میکند. اما، دنبالهرو یک شرکت موجود را خریداری میکند. فرد دنبالهرو با خرید یک شرکت موجود از تمامی دردسرهای راهاندازی یک کسبوکار خلاص میشود چون بیشتر تجهیزات، وسایل و رویهها و ارتباطات همه از قبل وجود دارند.
بیشتر کسبوکارهای موفق را افراد دنبالهرو تاسیس میکنند. اما این کار مستلزم آن است که بدانید چرا کسبوکار به فروش میرسد. در برخی مواقع پیشرو در مورد ساخت یک محصول به خوبی عمل میکند. اما، بهخاطر سنگین بودن کار یا تمام شدن پول به مشکل برمیخورد میکند و کسبوکار را به فروش میرساند. ممکن است پیشرو از هزینههایی که در طی فرایند آموزش مشتری انجام میدهد خسته شود. در اینگونه موارد دنبالهرو میتواند بدون تحمل دردسر از حاصل همه کارهایی که مالک قبلی انجام داده بهرهبرداری کند. از طرف دیگر همین امتیازات ممکن است هزینه خرید کسبوکار را بالاتر ببرد و پولی که برای خرید شرکت صرف میشود، نسبت به پولی که برای ایجاد کسبوکار خود فرد لازم است بیشتر شود. با این حال خرید یک کسبوکار خطرات زیادی به همراه دارد. مثلا در مرحله راهاندازی کسبوکار مشکلی وجود داشته باشد به همین دلیل باید قبل از خرید کسبوکار در مورد آن تحقیق کاملی انجام دهید.
اما، در صورتی که بازار ظرفیت حمل کافی داشته باشد و شرکت خریداری شده پتانسیل خوبی داشته باشد مناسب است
دنبالهروی اقتباسکننده
استراتژی: "کاهش هزینهها، افزودن بر ارزش، توسعه بازار و…"
در اغلب موارد تازه وارد به این علت به موفقیت میرسد که خون تازهای در رگهای کسبوکار میریزد. چنین فردی استرس کمتر دارد و موج تقاضای فزایندهای را بهدست میآورد. اما، کافی نیست. یک دنبالهرو اقتباسکننده کسبوکار موجود را با اتخاذ استراتژیهای جدید اقتباس میکند.
افرادی که این مسیر را در پیش میگیرند درست همانند مقلدهای اقتباسکننده باید از خود بپرسند که چه تفاوتهایی را میتوانند در این کسبوکار ایجاد کنند. بسیاری از کارآفرینانی که اعتماد به نفس بالایی دارند، احساس میکنند که قدرت و هوش آنان سبب موفقیت آنها خواهد شد. اما اینها به تنهایی کافی نیست. باید روش کاملا جدیدی را به کار بگیرید که بر ارزش میافزاید، هزینهها را کاهش میدهد یا بازارها را توسعه میدهد. خوشبینی به تنهایی کافی نیست.
برای همه مراحل چرخه عمر مناسب است.
نکته: همچنین میتوان انواع دیگری از کارآفرینان را از روی فرصتهای محیطی که دنبال میکنند مشخص کرد. این کارآفرینان بر موج در حال تغییر عرضه و تقاضا سوار میشوند، با پیوندسازی رو به جلو بر ارزش میافزایند و بازارها را توسعه میدهند و در برخی موارد بازارهای جدیدی میسازند و با پیوندسازی رو به عقب محصولاتی را برای صنعت جدید فراهم میکنند. کسانی که پیوندهای فرعی ایجاد میکنند و محصولات و خدماتی ارائه میکنند که صنعت جدیدی را کامل میکنند نیز میتوانند از فرصتها استفاده کنند.
سخن پایانی :
بازارها مملو از فرصتهایی است که میتوان بهسمت آنها هجوم برد. بیشتر موفقیتهای کارآفرینانه حاصل قرار داشتن در زمان و مکان مناسب و منطبق کردن مهارتها و تواناییها با تغییرات بازار است. با داشتن آگاهی و حساسیت بیشتر قادر خواهید بود موقعیت خودتان را ارزیابی کنید تا پنجرههای فرصتها به روی شما گشوده شوند. ایجاد یک کسبوکار جدید دارای الگوهای منسجمی است. درک این الگوها قدم گذاشتن در راهی را که به موفقیت منجر میشود برایتان آسانتر خواهد کرد.